کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه‌السلام

شاعر : سیدپوریا هاشمی     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن     قالب شعر : ترکیب بند    

می‌شود گاهی وصال ازسختی هجران درست            مثل لبخندی که شد از دیده گریان درست

کوزه مجنون شکست و حال مجنون خوب شد            می‌کنند از اخم لیلا هم دوا درمان درست


از پـیـمبـر زاده مـا یـک پـیـمـبـر آمـده            یک ربیع الاول دیگر شد از شعبان درست

هم چراغ راه هم پشت وپناه است این علی            این چنین از ماهِ گردان شد بلاگردان درست

خـانـه‌ات آبـاد آقـا! یـوسـف کـنـعـان تو            صد گلستان می‌کند از کلبه احزان درست

زین ولادت هم دل مولا و هم نوکر خوش است
مستی عشاق با ذکر علی اکبر خوش است

می‌نویسم هرچه احمد باز حیدر می‌شود            می‌نـویـسم هـر قـدَر الله! اکـبر می‌شـود

ساکن عرش است و عرش از او معلی می‌شود            کوثر محض است و آب از او مطهر می‌شود

هرکه یک دفعه نگاهش کرده با خود گفته است            شک ندارم این جوان روزی پیمبر می‌شود

هر زمان که بی‌نقاب از کوچه‌ای رد می‌شود            به هوای دیدنش در کوچه محشر می‌شود

در بقیع و در نجف سر می‌شود هرلحظه‌اش            روزگـار هرکسی پائـینِ پا سر می‌شود

با اذانش سُبحه و سجـاده مستی می‌کنند
هم بلال و هم مؤذّن زاده مستی می‌کنند

نام او باشد عـلی و هست زهـرا بیشتر            تکـیه بر این شاهـزاده کرده بابا بیـشتر

قد و بالای پسرها دلخـوشی مادر است            کـیف کرد از دیـدنش پس اُمِّ لیلا بیشتر

خَلق احمد خُلق احمد منطقش هم احمدی‌ست            جبرئیل از این شباهت می‌خورد جا بیشتر

ذوالفقار دست مولا دستبوس اکبر است            می‌دمـد روی لـبـش انّـا فـتـحـنا بیـشـتر

زهره از یل های شامی آب خواهد شد یقین            گر بگوید ذکر لاحول و لا.. را بیـشتر

مثل جدش بی‌نظیر و مثل جدش لافتی‌ست
چرخش شمشیر او عیناً شبیه مجتبی‌ست

عرش حق را نور بود و بر زمین هم نور شد            در کریمی چون عمویش مجتبی مشهور شد

جار می‌زد اسم حیدر را به روی مأذنه            چشم بدخواهش الی یوم القیامت کور شد

دستـبوس عمه‌اش بود و رکاب عمه‌اش            بر حفاظت از حـریم زینـبی مأمور شد

ای بقـربان نـمازش؛ ای فدای گریه‌اش            در مناجات شبـش سجاده کوه طور شد

اذن میدان خواست زهرا را ببیند زودتر            با خودش می‌گفت مادر جان! زیارت جور شد!

راه افـتاد و پدر گریه کنان پشت سرش
دست بر زیر محـاسن برد بهـر اکبرش

بـر تن اکـبـر زره بـر شـانـه بـابـا عـبـا            گریه می‌کرد از غمش حتی زره حتی عبا

تا که آقا دست سمتش برد از هم باز شد            جمع و جورش کرد آخرسر علی را با عبا

یک علی آمد به میدان! شد صد و ده تا علی!            یک عبا نه!لازم است اینجا صد و ده تا عبا

این جوانان بنی هاشم چه زجری می‌کشند            تا نگـردد ناگهـان سرریز از هرجا عبا

خاکی است و خاکی است و خونی است و خونی است            چادر زهراست بر دوش جوانان یا عبا؟!

در محرم روضه ماه صفـر را می‌برند
یک نفر کُشته شد اما دونفر را می‌برند

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه‌السلام

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : ترکیب بند

هـستـیم در میـخـانه دائـم مـست بـاده            دارد چـقـدر ایـنـجـا گـدایـی اسـتـفـاده
کـوثـر هوس کرده دل حـیدر پـسـندم            بالا نشـینم کرده یک ساغـر چه ساده


با یـا عـلی و یـا عـلی مـعـراج رفـتـم            بُـرده مـرا تـا عـرش ایـن پـای پـیـاده
از چـشم‌های من بهشت افـتاده وقـتی            طــوبـای لــیـلا در مـدیـنـه بــار داده
می‌گفت در گوشش اذان، می‌گفت اقامه            امشب علی هم داشت حالی فوق العاده
کـاری نـدارد از همه سلـمان بسـازند            وقـتی تـصدق می‌کـنـند این خـانـواده

حال خوشی در خلوت محراب داریم
امـشب حـسابـی کار با اربـاب داریـم

یار گدای بی‌سر و سامان حسین است            مجـنون لیـلائـیم لـیلامان حسین است
آنکس که می‌مـیرد برای گریه مائـیم            آنکس که عشقش کرده شیدامان حسین است
خـیـر از جـوانـی دیـده‌ایـم الـحـمـد لله            ماها که یک عمر است دنیامان حسین است
دلــدادۀ روی عــلـی بـن الـحـسـیـنـیـم            بسکه خیال و خواب و رویامان حسین است
ذاتـاً عـلی اکـبر کـرم دارد نـگـاهـش            بسکه دو چشمش مثل آقامان حسین است
پـائـین پـا سکـوی پـروازِ به بـالاست            آنجا که سر جمع دعاهامان حسین است

مـا را کـنـار سـفـره با آقـا نـشـانـدنـد
رزق منـاجـات سحـرها را رسـانـدند

ابــروی او دائـم ســر پــیـکــار دارد            یـوسـف کـجـا ایـنـقـدرهـا بازار دارد
از آستـینـش در می‌آیـد صد چو میـثم            از بسکـه نخـل چـشم‌هـایش بار دارد
کـار تــوسـل‌هـای مـا بـالا گــرفــتــه            چون جلوه از هرپنج تن بسـیار دارد
هـم شـانۀ عـبـاس می‌آمـد که گـفـتـنـد            بـیـن مـدیـنـه مـجـتـبـی هـم یـار دارد
از بس شـده دلـتـنگ آغـوش پـیـمـبر            دائم به بوسیدن، حـسین اصرار دارد
وقـت سـحـر بـیـن مـصـلای قـیـامـت            صـوت اذانـش بـیـشـتـر بــازار دارد

دیـدیم در تـوحـید چـشـمش ماسـوا را
اول خــدا، دوم خــدا، ســوم خــدا را

تقـسیـم کردند از نگـاهـش نـورها را            می، کـرده‌اند از لعل او انگـورها را
قدری نمک از سفره‌اش روزی مان شد            بعداً خـریـدند از جـوان‌ها شـورها را
مـا را سـوار کـشـتـی اربـاب کـردنـد            نـزدیـک‌تـر دیــدیــم بـا او دورهـا را
تنـزیل اسـم اعـظم حـیدر فقـط اوست            عیـسی شفا داده است با او کورها را
دیـدیم چون موسی شب هشت محـرم            زیـر نـقــاب چـهــرۀ او طــورهـا را
اکبر یکی دوتا سه تایا صد برابر؟            فهـمیـده‌ایم از کـثـرتش منـظـورها را

در کربلا محشر به پا کرد و زمین خورد
لشکر برایش کوچه وا کرد و زمین خورد

وقـتـی مـسـیـر روزدن فـرقـی نـدارد            جـان تو یا که جـان من فـرقی نـدارد
او تــشـنـۀ بــابـا و بــابـا تــشــنــۀ او            این چار لب با یک دهـن فرقی ندارد
آنجا که قصد نیـزه‌ها نسل خلیل است            ابن الحـسین ابن الحـسن فـرقی ندارد
این پیکری که جوشنش هم ارباً ارباست            بـا یک تـن بی‌پـیـرهـن فـرقـی نـدارد
آقـا عـبایـش را ز دوش خود درآورد            یعـنی عـبـایـش با کـفـن فـرقـی ندارد
با خـنـده‌ها یکـباره جانش را گـرفـتند
پـیـغـمـبر آخـر زمـانـش را گـرفـتـنـد

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر ابیات اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

آنکس که می‌مـیرد برای گریه مائـیم            آنکس که عشقش کرده رسوامان حسین است

دیـوانـۀ روی عـلـی بـن الـحـسـیـنـیـم            بسکه خیال و خواب و رویامان حسین است

مدح و مناجات با حضرت علی اکبر علیه‌السلام

شاعر : محمد قاسمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

مَلَک ‌خادم، مَلَک ‌سائل، مَلَک ‌دربان؛ علی‌اکبر           فَلَک ‌‌رَفعت‌‌‌ به‌ تائید فَلَک‌ گردان؛ علی‌اکبر

تو خَلقاً‌ مثل‌ جَدّت ‌مصطفی ‌هستی ‌و این‌ یعنی           تو را بخشیده ‌یزدان ‌حُسن‌ بی‌پایان؛ علی‌اکبر


تو خُلقاً‌ مثل ‌ختم‌ُ الانبیا‌ هستی‌ و این‌ یعنی           خدا، مدحِ‌ تو را گُفته‌ست ‌در قرآن؛ علی‌اکبر

تو داری‌ منطقی‌ مثل ‌رسول ‌الله‌ و این ‌یعنی           سخن‌ گفتی‌ فقط‌ با منطق‌ِ ایمان؛ علی‌اکبر

تو ‌آن ‌ماهی ‌که ‌وقتی ‌دیده ‌شد در عالم ‌ِکثرت           ز ‌چشم‌ افتاد ‌حُسن ‌ِیوسف ‌ِکنعان؛ علی‌اکبر

تو آن ‌ممسوسِ‌ فی‌اللّهی ‌که ‌از ماهند تا ماهی           درون ‌بحر‌ اوصاف ‌ِتو سرگردان؛ علی‌اکبر

عمو می‌گفت ‌ای ‌والله، به ‌تو می‌گفت ‌ثارالله           بزن‌ بر قلب‌ میدان ‌همچنان‌ طوفان؛ علی‌اکبر

بـرای ‌تو ز هم پاشـیدنِ شیـرازۀ لشگـر           شبیه ‌آب‌ خوردن ‌بوده ‌است ‌آسان؛ علی‌اکبر

نه‌ تنها دشمنان‌، آن ‌روز حتّی دوستدارانت           شدند‌ از طرز‌ِ میدان‌داریت ‌حیران؛ علی‌اکبر

به‌ یاد‌ فاتح ‌بدر و حنین و خیبر و احزاب           نشاندی‌ مرگ‌‌ را بر گُردۀ ‌گُردان؛ علی‌اکبر

تو افتادی ‌و بابای ‌‌تو هم ‌مُشرف ‌به ‌مُردن ‌شد           تو‌ افتادی ‌و بابا گفت: زینب‌ جان«علی‌اکبر«

به‌ یاد‌ مـادرِ پهلـو‌ شکـسته‌ نالـه‌ها کردم           چو پهلوی‌ تو را دیدم ‌به‌ خون ‌غلطان‌؛ علی‌اکبر

عصای‌ پیری‌ام‌ برخیز‌ من ‌چشمم‌ نمی‌بیند           به‌ سمت‌ خیمه ‌زینب ‌را تو برگردان؛ علی‌اکبر

دلم ‌شد شرحه ‌شرحه؛ میوۀ ‌قلبم کنار تو           بلی ‌داغ‌ِ‌ جوان ‌دردی‌ست ‌بی‌درمان؛ علی‌اکبر

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه‌السلام

شاعر : حبیب چایچیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

فروغ چهرۀ خوبان، شعاع طلعت توست            کمال حُسن تو، مدیون این ملاحت توست

به خَلق و خُلقِ رسول و به منطقِ نبوی            فزون‌تر از همه کس، در جهان شباهت توست


از این شباهت بی‌حـد، در اشـتباه افـتـند            که این ولادت طاهاست، یا ولادت توست

ز احمد و ز حسین و، ز حیدر و زهرا            نشانه‌ای به سـراپای سرو قـامت توست

به پیکـر تو مجـسم، لطـافت روح است            عجب بود که در این خاکدان، اقامت توست

نـگـاه مهـر تو، غـارتگـر دل پـدر است            عیان به چشم سیاهت، غم شهادت توست

عجب نباشد اگر، بر «حسان» کنی احسان            که لطف و مرحمت بی‌شمار خصلت توست

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه‌السلام

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

قـدری مِـیِ طهـور ز تـه‌مـانـده سـبـو            بر لـب زدم به نـیّت تـر کـردن گـلـو
تا آتـش و شـرارۀ آن بـر دلم نـشـست            بابى ز عشق وا شد از این دل به سوى او


دیدم صداى هـاتفى از غـیب می‌رسد            أُدخل الی الحرم که شده وقت گـفتگو
بالا بـزن به عـزم تـقـرّب تو آسـتـیـن            با اشک دیده وقت سحر ساز یک وضو
صورت بمال بر حرم و خاکِ پاى یار            تـا از غــبـار مــقــدم او یـابـى آبــرو
بر مِنبرى ز تور نشین، وصفِ عشق کن            بی‌خود ز خویش گشته فقط از على بگو

شکر خدا که مـدح عـلی اکـبرش کنم
جان را فدای آن رخ پیـغـمـبرش کـنم

با یک سلامْ دل به هـوایت روانه شد            تسبـیح اشـک پـاره شد و دانه‌دانه شد
بر روى آب عکسِ ضریحى کشیده‌ام            دریـاى گـریه‌هـام عجب بی‌کرانه شد
گشتم دخیل گوشه‌اى از کَـشتى نجات            دیدم که صاحـبش پسرى نـازدانه شد
از جانب بهـشت نسیـمى وزید و بعـد            با عطر سیب موى کـمندِ تو شانه شد
بر بوسـه‌هاى ممـتد مولا ز صورتت            این روزهـا نـبـودنِ زهـرا بـهـانه شد
آهـسته گـفت گـریه‌کـنان اَیْنَ فـاطمه؟            دردِ نـبـودنـت بـه دلـم جــاودانـه شـد
تو آمدى و دوباره پیـمبر ظهـور کرد            قـنـداقـه تـو کـعـبـۀ سـیّـارِ خـانـه شـد

نازم به این جمال و کمال و خصالِ تو
عاشق کُشَ است یک سحرى شرح حالِ تو

مـرآتِ کـبـریـاست جـمـالِ خـدائی‌ات            بَدرُ المُـنـیرِ عـشقْ رُخِ مصطـفائی‌ات
چـشم تـمـام اهل حـرم خـیره می‌شود            بر سیرت و صورت خیرالنـسائی‌ات
کردى حـقـوق حـضرت اسـتاد را ادا            نازم به بخـشـش و کـرمِ مجـتـبائی‌ات
گـم کـرده راه بـودم و تا خـانـه کـریم            من را کـشانـده جـلـوۀ نارُ القرائی‌ات
صاحب دعا حسین، طبـیـبانه تا سحر            دل داده پـاى زمــزمــۀ ربـنــائــی‌ات
الـگـوى هـرچـه عـابـدِ لِـلّـه مـی‌شوی            با این وجود غرق به نور و خدائی‌ات

بِیْنِ خطوط روی جبینت پُر از خداست
اِبْنُ الحـسـینْ لـیـلى لـیلاى کـربلاست

گـیـسو به باد می‌دهى و دلـبرى عـلى            پا در رکاب می‌کنى و حـیدرى عـلى
ابرو نهـان کن از نظر خـیـره حسود            آئـیـنـه‌دارِ صـورت پیـغـمـبـرى عـلى

در حُجب و عفّت و غیرت چو فاطمه            چون او مـدافـع عَـلَـم رهـبـری عـلـی

گــرم طــوافِ روى تـو آلِ ابـوتـراب            غـرق عـبادتى و خـدا مـنـظرى عـلى
وصف تو این بس است که وقت تجلی‌ات            شـه‌زاده حـرم عـلـى اکــبــرى عـلـى
در کــربـلا تـجـلّـى فـتّــاح خـیــبـرى            هـمنام شهـریارِ عـرب حـیـدرى على

برقِ عـرق به روى تو الـماسْ اکـبرا
ای هم‌نـشین حـضرتِ عـبـاسْ اکـبـرا

از باده تو مـسـتى دل‌ها فـراهـم است            کارِ دلم چو زلفِ تو پیچیده دَرهَم است
لشگر کشیده‌ام به هوا خواهی‌ات على            این قطره اشکها چو سپاهی منظم است
تـو وارث تـمـام اولـوالـعـزم‌ها شـدى            وصف تو امتداد رسـولِ معـظم است
ترکیبى از حسن و حسین است رُوى تو            ریحانه بهـشت بگـویم به تو کـم است
من نـذر کـرده‌ام که بـمـیـرم براى تو            خونین شدن به پاى تو سِرِّ مُحرّم است
هر جا که حرفِ پیرِ جوان مُرده می‌شود            تصویر دست و پا زدنِ تو مجسم است
بالای نـعـشِ تو پدرت پـیـر شد عـلى            دنبال تکـه‌هاى تنت با قـدى خـم است
دیـدنـد هـمـچـنـان بـدن پـاره پـاره‌ات            فـریـادهاى یـا ولـدی، نـا منـظـم است

امـروز قـدرتى به صدا جـمـع می‌کند
فـردا تو را میانِ عـبـا جـمـع می‌کـنـد

: امتیاز
نقد و بررسی

. بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه ایراد محتوایی و جلوگیری از سوء برداشت از شعر پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر ابیات اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید زیرا سجده فقط مخصوص خداوند است!

امشب فقط به سوى حرم سجده جایز است            مستانه رو به روى حرم سجده جایز است

ابیات زیر به دلیل ایراد محتوایی  و به منظور حفظ بیشتر شأن حضرت زهرا تغییر داده شد زیرا هیچ کس قد و قامت حضرت زهرا سلام الله علیها را ندیده است که بتواند مقایسه کند

چـشم تـمـام اهل حـرم خـیره می‌شود            بر شکل راه رفـتنِ خـیـر النـسائی‌ات

قـامت نگو قـیامت زهـراست قـامـتت            از بس که قد کشیده‌اى و محشرى على

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی تغییر داده شد زیرا امام معصوم مرید و شاگرد غیر معصوم نیست!

صاحب دعا حسین، مُـریدانه تا سحر            دل داده پـاى زمــزمــه ربـنــائــی‌ات

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

الـگـوى هـرچـه عـابـدِ لِـلّـه مـی‌شود            با این وجود غرق به نور و خدائی‌ات

گــرم طــوافِ روى تـو آلِ بـوتـراب            غـرق عـبادتى و خـدا مـنـظرى عـلى

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه‌السلام

شاعر : امیرحسین آکار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مثنوی

حـضـرت آیـنـه در خانه پـیـمـبـر دارد            خوش به حال پدری که علی اکبر دارد

دست این طایفه از عـرش فـراتر رفته            پـسر ارشـد این خـانه به حـیـدر رفـتـه


مـاه، بـاران سـتاره به فـلـک می‌ریـزد            از گل خـنـدۀ اکـبر چه نـمک می‌ریزد

چـقَــدَر نـسـل اسـد شــیــر دلاور دارد            کعبه شک کرده و می‌خواست ترک بردارد

نفس باد صبا مشک فشان شکل گرفت            روز میلادت علی روز جوان شکل گرفت

پسر حضرت خورشیدی و چون ماهی تو            گـاه پـیـغــمـبـری و گـاه یـدالـلـهـی تـو

سـاحـل امـنی و دریـا به شـما رو بزند            کـوه جا دارد اگـر پیـش تو زانـو بـزند

آنقدر نور پیمبر به تو واصل شده است            فکر کردیم که قرآن به تو نازل شده است

در ازل دور تو گشتیم که حج ساخته شد            ذوالفقار از خم ابروی تو کج ساخته شد

قـامـتـت در دل عـبـاس قـیـامـت کـرده            آسمان را به تـمـاشای تو دعـوت کرده

تا که هستی دو قـدم پیـش پدر راه برو            بیـشـتر در نـظـر باش پـسـر! راه بـرو

پـدرت بی‌تـو یـقـیـناً کـمـری خــم دارد            به خـودش آمـده و دیـد تو را کـم دارد

باید از نـیزه و شمـشیر تو را جمع کند            کار سختی‌ست تو را بین عبا جمع کند

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه‌السلام

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

هر دلی شیداست ایزد را، بگوید یاعلی            هر که مجنون است سرمد را، بگوید یاعلی

هر که مشتاق است احمد را، بگوید یاعلی            هر که می‌خواند محمد را، بگوید یا علی


یا عـلی گـفـتم عـلیِ اکـبـرش آمـد به یاد

یا عـلی گـفـتم گـل پیـغـمبرش آمد به یاد

یاد اکـبـر یـاد سـرمـد را به دل‌هـا آورد            یـاد اکـبـر یـاد احـمـد را به دل‌هـا آورد

یـاد اخــلاق مـحـمـد را بـه دل‌هـا آورد            یاد عشق و شورِ بی‌حد را به دلها آورد

مظهر خُلق لطیف و شور و احساس آمده

خلقاً و خُلقاً به احمد اشـبـه الـنـاس آمـده

کیست شِبه مصطفی، آنکه شبیه حیدر است            کیست مجذوب خدا، آنکه ز نسل کوثر است

کیست شاگرد حسن، نامش علیِ اکبر است            کیست فرزند حسین، آنکه همان پیغبر است

سیرت و صورت نبی را مثل و همسان است او

ظاهر و باطن چنان ختم رسولان است او

چون قلم در وصفِ او شعرِ خدایی می‌سرود            رویْ احمد، مویْ احمد، خویْ احمد می‌نمود

چون نقاب از چهره‌اش دستانِ رحمت می‌گشود            دل ز مادر، دل ز بابا، دل ز خِلقت می‌ربود

رویِ او می‌خواست از ایزد که چون احمد شود

جسم او حـق داشت تا آئیـنۀ سرمد شود

صاحب جود و کرامت در مناعت بی‌نظیر            سیره‌اش تهذیبِ نفس و در اطاعت بی‌نظیر

بنده‌ای پاک و مطهر در عبادت بی‌نظیر            راست می‌گویم که باشد در شجاعت بی‌نظیر

در ولادت بی‌نظیر و در شهادت بی‌بدیل

کیست او پور خلیل و کیست او اول قتیل

در مصافِ او ندارد هیچکس تابِ قرار            می‌شکافد از هجوم خود سپاهی بی‌شمار

می‌درَد شمشیراو هوهو کنان چون ذوالفقار            تا بجنبد دشمنش، سرهاست که گردد شکار

عزمِ میدان کردنش، والله چون عزم علی‌ست

شیوۀ جنگیدنش، بالذّات چون رزم علی‌ست

وقت میدان رفتنش، قلب فضا را می‌درَد            با قـدم‌هـایش دل بـابـای خود را می‌برد

تیربـارانِ حـرم را بر تنِ خود می‌خـرد            آه، از آندم که روحش سوی جنّت می‌پرد

جسمش از شمشیر و نیزه، إرباً إربا می‌شود

تشنه‌لب جان می‌دهد، قربان بابا می‌شود

رویِ زانو می‌کشد خود را کنار او حسین            می‌شود پیـش سپاهی، بی‌قرار او حسین

وای از قلب حزین و چشم خونبار حسین            تا به حـالا کس ندیـده، دیـدۀ تـار حسین

در میان هلهله خواهر به دادش می‌رسد

آری آری یاریِ مـادر به دادش می‌رسد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی و حفظ بیشتر شأن اهل بیت تغییر داده شد

مظهر خُلق لطیف و شور و احساس آمده           أشـبـه الـنـاس آمـده، آقـای عـبـاس آمـده

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه‌السلام

شاعر : منصوره محمدی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

یک دشت گُل از چهرۀ او چیده می‌شد            وقـتی که هـمـنامِ عـلـی نـامـیـده می‌شد

بـا مـقـدمـش مـثـل رســولِ مـهـربـانـی            باران رحـمت در جهـان باریـده می‌شد


دشمن اگر آن لحظه… اِستغفار می‌کرد            بی‌شک ز لطفِ بی‌حَدَش بخشیده می‌شد

دیگـر نـیـازی بود بر خـورشـید وقـتی            نورِ جمـالش بر جهـان تابـیـده می‌شد؟!

از قامتش می‌شد نـبی را جستجـو کرد            حـتیٰ اگر که صورتش پـوشـیده می‌شد

تـیــغـی دو دَم در اِنـحــنـایِ اَبـروانَـش            باهر رجزخوانیِ چشـمش، دیده می‌شد

در مـعـرکه مـانـنـدِ پـیـکـارِ ابـالفـضـل            طومارِ دشمن از زمین، پیچـیده می‌شد

جولانِ شمشیر و عیارِ ضربِ شـستـش            با ذوالفـقار و مرتضیٰ، سنجـیده می‌شد

اکـبر اگر هـمراهِ سـاقی حـمله می‌کـرد            از ریشه بی‌شک، دشمنش خشکیده می‌شد

ای‌کـاش از دریـای لـطـفِ بی‌کـرانـش            بر جان ما هم قـطـره‌ای نوشـیده می‌شد

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه‌السلام

شاعر : هستی محرابی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

جلوۀ سیمای احمد گر که در تمثالِ اوست            یعنی اینکه مثلِ جدش هر دو عالم مالِ اوست

در سحرگاهان خدا داده گلی بر احمدش            عالمی مجذوبِ حُسنِ نقشِ خط و خالِ اوست


هم از اول در سرش شوقِ پَرِ پرواز داشت            چون عمو تا بی‌نهایت آسمان در بالِ اوست

در نـبـردِ ظهرِ عـاشـورا به آغـوشِ بـلا            ماه رفت و نالۀ خورشید در دنبالِ اوست

مـعـجـزه می‌آفـریـنـد در صفِ کـربـبـلا            خُلق احمد خوی حیدر هر دمی در حال اوست

دل به امـواجِ بلا زد تا کـرانه پَـر کـشید            ذوب گشتن در ولایت بهترین آمالِ اوست

در مقامِ حضرتش این بس که با لطفِ خدا            جمله اوصافِ نبی در طالع و اقبالِ اوست

عاشـقا گر بهـره می‌جـویی برای آخرت            بهرۀ دنیا و عـقبا مصطفی و آلِ اوست!

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم  به دلیل ایراد در وزن مصرع دوم بیت و همچنین ایراد محتوایی موجود بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ کلمه غرور دارای بار منفی است و به هیچ وجه معنی غیرت نمی دهد و شایسته شأن اهل بیت نیست!

مـعـجـزه می‌آفـریـنـد در صفِ کـربـبـلا            ماشاءالله چه غرورِ حیدری در حالِ اوست

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام

شاعر : مرضیۀ عاطفی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

خبر رسیده که آقـایـمان پـدر شده است            پسر رسیده؛ پدر صاحبِ سپر شده است

جـوانِ خـوش قـد و بالای خـانـۀ لـیـلا            برای سـید و سالارمان ثـمر شده است


خصایصش شده تلفـیقی از نبی و علی            چهارقل به لبِ هر که با خبر شده است

نمی‌روم به خـدا جای دیگری! چونکه            گدا فـقط درِ این خانه معـتبر شده است

چه دست‌ها که به قنداقه‌اش گره خورده            چه چشمها که به شوقِ وصال، تر شده است

نـگـاه نـافـذِ او شد دلـیلِ خـلـق عـقـیـق            به سنگ خیره شد و صاحبِ اثر شده است

برای هر که غلامِ علی‌ست؛ خیرِ کثیر            برای دشمنِ حیدر، بلا و شَر شده است

دوبــاره «أشـهــدُ أنّ عــلـی ولـی الله»            اذان به شوقِ صدایش چه شعله‌ور شده است

از آن زمان که به دست پدر معـمّم شد            نگاه عمّه به او گرم و گرمتر شده است

شـمـایـلِ ادبـش کـامـلاً أبـالـفـضلی ست            اگر که شهره به دست بوسیِ پدر شده!

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام

شاعر : وحید محمدی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : رباعی

بر جـلـوۀ خـلـقـت پـیـمـبر صلـوات            بر چـهـرۀ غـرق نور اکبر صلوات

تـقـدیـم به آن جـوان رعـنـا کـه بُـود            سر تا به قدم شـبـیه حـیـدر صلوات


****************

از خــانــۀ اربــاب خـــبــر مـی‌آیــد            بـر آل عــلـی تــازه پــســر مـی‌آیـد

در خُلق و مرام و منطق و حُسن و جمال            انــگــار مـحــمــدی دگــر مــی‌آیــد

****************

می‌بارد از این جمال دلجو صد ماه            سر تا به قـدم، عـلـی می‌آیـد از راه

حـق است اگر کعـبه تـرک بـردارد            لا حـــــول و لا قــــوة الا بــالــلــه

: امتیاز

مدح حضرت علی اکبر علیه السلام

شاعر : میثم میرزایی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

دیدۀ هر که به آن قامت محـشر افتاد            نا خـود آگاه دلـش یـاد پـیـمـبر افـتـاد

مانده بودیم که باید به که گوییم ارباب            قـرعـۀ فـال به نام عـلـی اکـبـر افـتاد


سه علی داشت حسین وبه همه ثابت کرد            که مسلـمـانی بی نام عـلـی ور افـتاد

لشگری را که به هم ریخت همه فهمیدند            نـشـود با عـلی و آل عـلـی در افـتـاد

(اشهد أن عـلی) را که مـوذّن فرمود            هر کـسی یـاد اذان علی اکـبـر افـتاد

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام

شاعر : ولی الله کلامی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

نـازم به تـجـلّای جـمـال عـلی اکـبـر            دل بُرده ز ما حُـسن کمال عـلی اکبر

خال سیَه‌اش نقطۀ بسم الله عشق است            خورشید زند بوسه به خال علی اکبر


اربـاب خِـرَد مـنـتـظـرِ مــقـدم اویـنـد            بی تاب بُـوَد دل به وصال علی اکبر

آداب پسندیده‌اش الگـوی جوان هاست            غـبطه بَرَد احـباب به حال علی اکبر

بنگر به جهادش که به میدان شهادت            شد خون سر و سینه مدال عـلی اکبر

او اَشبه طاها بود ای یوسف مصری            در ملک ادب کیست مثال عـلی اکبر

او مظهر اجلال حسین است، کلامی            عـالـم هـمه قـربـان جـلال عـلی اکبر

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مثمن

داده‌ام دل به تـوّلایِ کـسی مثـلِ عـلـی            مستم از نرگسِ شهلای کسی مثلِ علی

زده‌ام چنگ به دامانِ کسی که نبی است            عاشقـم بر قد و بالای کسی مـثلِ علی


زده بر ماهِ فـلک، طعـنه رخِ زیـبایش            مات کرده رخِ زیبای کـسی مثلِ عـلی

کیست این شاهدِ غیبی که پُر از طنّازی‌ست

کار او پایِ رکابِ پدرش سربازی‌ست

این همان احمد مختارِ حسین ابن علی‌ست            پـسر ارشد و‌ دلدارِ حسین ابن علی‌ست

هیبتش حیدری و تیغِ کجش صف شکن است            این همان حیدر کرّارِ حسین ابن علی‌ست

با قـدم هاش دل از حـضرت لـیلا ببرد            بودنش رونقِ بازارِ حسین ابن علی‌ست

هاشمی طلعت و زیبا رخ وشیرین دهن است

صورتاً مثلِ محمّد شده و‌ بوالحسن است

عـلـیِ اکـبـری و ارشـد اولادِ حـسـیـن            تکیه گاهی و‌ چو کوهی تو به بنیاد حسین

گاه هم رنگ نبی می‌شوی و گاه علی            بی‌سبب نیست تویی جامع اضداد حسین

ای عـصای پـدر پـیـر... بمانی جاوید            می‌رسی ای پسرِ عشق به امدادِ حسین

هرکجایی به سلامت، که تویی شورِ حیات

بر تو و بر قد و بالات دمـادم صلوات

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید.

هرکجایی به سلامت، که تویی شورِ حیات           بر تو و بر قد و بالای دمـادم صلوات

 

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام

شاعر : ناشناس نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

در بیت حسین بن علی جشن و سرور است            میلاد عـزیزی ز سراپـردۀ نـور اسـت

لـیـلا به شعـف دست پـدر داد پـسر را            از چهرۀ مولا غـم و انـدوه بدور است


او اکـبـر اولاد عـلی نـامِ حـسیـن است            بر خـلقـت او خـالق دادار فخـور است

با دیـدن رویـش هـمه در حـال تـحـیّـر            در چشم همه روی پیمبر به ظهور است

آتــیـه نـشـان داد کـه آقــا عـلـی اکـبـر            از حیث عمل در ره جدش به عبور است

از قـول مـعـاویـه شده ثـبت بـه تـاریخ            لایق به خلافت علی آن ماه فکور است

تمرین اذان می کـند از کـودکی خویش            در کرببلا صوت اذانش به وفور است

روزی که به دنیا زده پا روز جوان است            تبریک همه در طبق شادی و شور است

تبریک بگو شیعه تو بر حضرت صاحب            عیدی ز سوی سرور ما اذن حضور است

: امتیاز

مدح حضرت علی اکبر علیه السلام

شاعر : یوسف رحیمی نوع شعر : مدح وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : ترکیب بند

عـشـقـت مـیان سیـنـۀ من پـا گرفته            شکـر خـدا که چـشم تو ما را گرفته

دریاب دل‌ها را تو با گوشه‌ نگـاهی            حـالا که کـار عـاشـقی بـالا گـرفـته


عمری‌ست آقاجان دلم از دست رفته            پـائـین پـای مـرقـدت مـأوا گـرفـتـه

سرو رشید خوش قد و بالای ارباب            شش‌گوشه هم با نور تو معنا گرفته

از کـودکـی آوارۀ کـوی تو هـسـتـم            دست دلم را حضرت زهـرا گرفـته

مـانـنـد جـدّت رحـمةُ لـلـعـالـمـیـنـی
حیف است دست خالی ما را نبـینی

زلف تو را موج پـریشان می‌شناسد            چـشـم تو را آیـات بـاران می‌شناسد

عطر تو و پیراهنت را یوسف شهر!            کوچه به کوچه صبح کنعان می‌شناسد

اعـجـاز چـشـمـان تو را آیـه به آیـه            آری دل تـازه مسلـمـان می‌شـنـاسـد

آقــا کــرامــات نـگــاه روشـنـت را            خورشید در هر صبحگاهان می‌شناسد

خشم و خروش و هیبتت را بین میدان            هوهوی رعد و برق طوفان می‌شناسد

خورشید از شرم نگاهت رو گرفته
در ساحـل نـورانی‌ات پهـلـو گرفـته

بـالاتـر از حـد تـصـورهـا کـمـالـت            دل می‌برد از اهل این عـالم خیالت

صبح ازل چـشمان مبهـوت ملائک            بـودنـد شـیـدای تـمـاشـای جـمـالـت

می‌جوشد از خاک قدم‌های تو زمزم            کــوثــر شـراب خـانـگـیِّ لایـزالـت

کی می‌شود با بـال‌های این چـنـینی            پـرواز تـا اوج شـکــوه بـی‌مـثـالـت

آن‌جا که بـال جـبرئـیل آتـش گرفـته            بـام نخـست پـر کـشیـدن‌های بـالـت

خُـلـقـاً و خَـلقـاً، منطقاً عـین رسولی            دیگر چه گویم از تو و خوی و خصالت

می‌ریـزد از عطـر نگـاهت یاس آقا
تنهـا تـویی هـم‌شـانـۀ با عـبـاس، آقا

هر صبح بر لب نغمۀ تکـبیر داری            تو آفـتابـی، صبـح عـالمگـیـر داری

با حلقه‌های گیسوی پُر پـیچ و تابت            صد کاروان دل در تب زنجیر داری

از لهجـه‌ات عـطـر خـدا می‌بارد آقا            هر گاه بر لب نغـمـۀ تکـبـیر داری

از میـمـنه تا میـسره می‌پاشد از هم            وقتی که در دستان خود شمشیر داری

باید برایت ذوالفقاری دست و پا کرد            حیدر شدی و هیبتی چون شیر داری

از هیبت چـشم تو دشمن می‌گـریزد
پلکی بزن تا عـالـمی بر هم بریـزد

حالا که خاکم را سرشته دست‌هایت            بگـذار تا باشم هـمـیشه خـاک پـایت

بال و پری می‌خواهم امشب از تو آقا            تا که تـمـام عـمـر باشـم در هـوایت

آه ای اذان‌گـوی سـحـرهای مـدیـنـه            یـاد نـبی را زنـده می‌سازد صدایت

ای آفـتاب کـربـلای حضرت عشق            بـگـذار بـاشـم زائــر پـائـیـن پـایـت

عمریست از مهر تو در دل توشه دارم
شوق طواف مرقـد شش‌گوشه دارم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد زیرا طبق کتب معتبر حضرت لیلا قبل از واقعۀ کربلا رحلت کرده بود

وقتی که تکبیرت طنین انداز می‌شد            می‌گفت لیلا مادرت: شیـرم حلالت

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام

شاعر : محمدحسن بیات لو نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

جان تازه به تن خسته و بی‌تاب تویی            ما همه خاک ترین و گهر ناب تویی
چهره‌ات داد گواهی خودِ مهتاب تویی            نو رسیده؛ پسر حضرت ارباب تویی


نفس و هستی آرام دل و جان حسین
جانِ عالم به فدای لب خندان حسین

آمدی روز کـنی نیـمـه شب دنـیا را            بـنِـشـانی سـر جـا هـیـمـنـۀ دریـا را
بـکـشـانی پـی خود دلـشدۀ شـیـدا را            خـنـده آورده‌ای امروز لب لـیـلا را

درِ این خانه کرم روی کرم بار شده
همه جا پخش شده شاه پسردار شده

پای تو سرو قـدی نیست مگر افتاده            دلبری نیست که با دیدن تو دل داده
در حصار تو که مانـدیم شدیم آزاده            مات و مبهوت صدای تو موذن زاده

ای به قد قامت تو سجود قامت بسته
به قـد و قـامتِ تو کارِ قـیامت بـسته

از بزرگیت به هر کوچه و برزن گفتند            به تو با آن قد و بالات تهمـتن گفتند
به پیمبر شدنت خَـلـقا و خُـلقا گفـتند            بخدا مدح تو را دوست و دشمن گفتند

هیچکس لایق آن نیست شود بالا دست
تا زمانیکه در این خاک علی اکبر هست

پدرت خیره شده بَه چه نگاهی داری؟            با همان تیغـۀ ابروت سپـاهی داری
فن مخصوص خود توست سلاحی داری            غیر حفظ حرم عشق گناهی داری؟

به هم آمیخته‌ای میمنه تا میـسره را
وا کن از صفحه پیشانی بابا گره را

: امتیاز

مدح حضرت علی اکبر علیه السلام

شاعر : محمد جواد شرافت نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

ای که بر روشنای چهرۀ خود، نور پیغمبر سحر داری

                                              نوری از آفتاب روشن‌تر رویی از ماه خوب‌تر داری


تو کدامین گـلـی که دیدن تو صلـواتی محـمدی دارد

                                              چقدر بر بهشت چهرۀ خود رنگ و بوی پیامبر داری

هجرتت از مدینه شد آغاز کربلا شاهد سلوک تو بود

                                              کوفه چون شام ماند مبهوتت تا کجاها سر سفر داری

باوری سرخ بود و جاری شد «اَوَلَسْنا عَلَی الحَق» از لب تو

                                              چه غرور آفرین و بشکوه است مقصدی که تو در نظر داری

با لب تشنه بودی و می‌سوخت در تف کربلا پر جبریل

                                              وقت معراج شد چه معراجی، ای که از زخم بال و پر داری

از میان تمام اهل جهان عرش پایین پا نصیب تو شد

                                              عشق می‌داند و جنون که چقدر شوق پابوسی پدر داری

شوق پابوسی تو را داریم حسرت آن ضریح شش‌گوشه

                                              گوشه‌چشمی، عنایتی، لطفی، تو که از حال ما خبر داری

در مدیح تو از مدایح تو یا عـلی هر چه بیـشتر گفتیم

                                              با نگاهی پُر از عطش دیدیم حُسن ناگفته بیشتر داری

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام

شاعر : ولی الله کلامی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

از کوی صفا بوی وصال آمده امشب            زیـبا صنـمی مـاه جـمـال آمـده امشب

پـیچـیده به شهـر نبـوی عـطر محـمد            بر چـشـمۀ جان آب زلال آمده امشب


میـلاد هـمـایـون علی بن حسین است            جانـانه ببـین با چه جـلال آمده امشب

بر اهل ادب می‌رسد از غیب بشارت            خوش باش شب دفع ملال آمده امشب

از پرده برون گشته به شعبان مه لیلا            به به چه درخـشنده هلال آمده امشب

ای سـایه نـشـیـنـان لـوای عـلـی اکبر            بر مجلستان حسن و کمال آمده امشب

مـرغ دل یاران همه در جشن ولادت            چون طبع کلامی به مقال آمده امشب

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام

شاعر : حسین ایمانی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مثنوی

می‌شود پای همین زمزمه‌ها توشه گرفت            به کرمْ خانهٔ شاه آمد و شش گوشه گرفت

می‌شود نادِعـلی گـفت و خدایی تر شد            با عـلـی زائـر دربـار دل و دلـبـر شد


پـسـری آمـده از ایـل و تـبـار عــلـوی            قَـمـری با وَجـنـات و حـرکات نـبـوی

گـل تـکـبـیر حـرم سـوی حـرم می‌آید            پــســر ارشــد اربــاب کــرم مــی‌آیــد

جَذْبۀ روی محمد به جمالش پـیداست            نــوۀ فـاطـمـه و نـاز نـگـاه مـولاسـت

صبر و ایثار حسن دارد و احساس حسین            همـۀ شهـر مـدیـنه شده بـین الحـرمین

آسـمان می‌رسـد از راه که زانـو بزند            با عـلی بانگ هوالحق و هوالهو بزند

روح اخلاص ومناجات و دعای سحر است            علی اکبر به خدا دار و ندار پدر است

به روی شانۀ او پـرچـم دین جـا دارد            ادب و مـعـرفـت و هـِیـبـت سـقـا دارد

می‌نشیند به لبش نغـمۀ ِیارب هر شب            پیـشـمـرگ پدرش بود و قـرار زیـنب

می‌رسد عـطـر مناجـات اُویـس قـَرنی            ضـربــان دل پـیـغـمــبــریِّ او یـمـنـی

شب مـیـلاد عـلـی اکـبـر لـیـلا به تـنـم            لــرزه افـتـاده خــدایـا نـگـران یـمــنـم

تیر ظلم و ستم حرمله و شمر و سنان            غرقِ خون یمن و سوریه و مظلومان

طاق نصرت زده‌ام چشم امیدم بر راه            مـی‌رسـد مـنـتـقـم خــون ابـاعـبـدالـلـه

ای سَـقـیـفـه صفـتان حکـم ولی می‌آید            یوسـف فـاطـمـه با تـیـغ عـلی مـی‌آیـد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل سکت در وزن مصرع اول شعر تغییر داده شد

جَذْبۀ روی محمد در جمالش پـیداست            نــوۀ فـاطـمـه و نـاز نـگـاه مـولاسـت

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : مسدس ترکیب

یم عصمت زهی امشب به دامان گوهر آوردی          برای آفتاب امشب فرزوان اخـتر آوردی

حسین ابن علی را هم پسر هم یاور آوردی          تـعـالی الـلـه یـا لـیـلا عـلـیِّ اکـبـر آوردی


تو لیـلایـی و مثـل آمـنـه پـیغـمـبر آوردی          و یا بنت اسـد گـردیـده شیـر داور آوردی

محمّد خو علی رو فاطمی طینت پسر زادی

ملک زادی بـشر آورده یا خیـرالبـشر زادی

بغل بگشا چو جان گیرش به بر جان حسین است این          به رخ مصحف به خطّ و خال، قرآن حسین است این

ذبیح فاطمه در عید قربان حسین است این          گل بستان احمد روح و ریحان حسین است این

میان ماه‌ها مهر درخشان حسین است این          گل و باغ و بهار و سرو بستان حسین است این

بشر اوصاف آن رشک ملک را چون توان گوید

لب معصوم باید وصف آن جان جهان گوید

رخش سوره دو بسم الله دارد از دو ابرویش          یدالله فـوق ایـدیـهـم بود نقـش دو بازویش

خجل گردد ز رخ گر ماه بنشیند به پهلویش          زیـارتگـاه زوّار محـمّـد مصحـف رویش

شفای چـشم ثـارالـلّهـیان خاک سرِ کویش          عجب نی یوسف ار چشم تماشا واکند سویش

مباد از گردش چشمی بگیرد هست یوسف را

که هم دست زلیخا بُـرَّدُ هم دست یـوسف را

کرامت از نبی، صبر از علی، حلم از حسن دارد          قد رعناش طوبی سایه بر این نُه چمن دارد

به هر یک تار مویش عطر صد مُلک خُتن دارد          چراغ از عارض نورانی‌اش هر انجمن دارد

هزاران جان عـالم در درونِ پیرهن دارد          علی باشد به نام و روح احمد در بدن دارد

به چشم اهـل دل مـاه تـمامش می‌توان گـفتن

رسولش می‌توان دیدن امامش می‌توان گفتن

علی، زینب، حسن، عبّاس، محو روی زیبایش          حسین بن عـلی، چشم خـدا، گـرم تماشایش

سلام سدره و طوبی به سرو قدّ و بالایش          سر خوبان عالم سر بسر خاک کف پایش

عـلـیّ بن حـسین بن عـلـی نـام دل آرایـش          نوای کربلا برخـیزد از نیـزار اعـضایش

کـه مـن در کـربـلا اوّل قـتـیـل آل یـاسـیـنـم

شود در موج خون تقدیم جانان جان شیرینم

رسول الله خـضر و تـشـنـۀ آب بـقـایم من          به مسعای شهادت عاشق سعیِ صفایم من

ذبـیح ذبـح اعـظـم در منـای کـربـلایم من          حـسین بن عـلی را شیـر دشت نیـنوایم من

خـدا را خـونم و ریحانۀ خـون خـدایم من          به جـای شیـر مـادر تـشنۀ جـام بـلایم من

شهـادت سرفـرازی می‌کند با خون من فردا

پدر صورت نهد بر صورت گلگون من فردا

من آن حسنم که در امواج خون پیداست تصویرم          شهادت، عشق، ایمان بوده از آغاز تقدیرم

منم آیـات ایـثـار و ولایت کرده تـفـسـیـرم          به جوش آیند ثاراللّهیان از بانگ تکـبیرم

مپـنـداریـد طـفـل شیـری‌ام من بچّـۀ شیرم          یدالله است دست و ذوالفقار اوست شمشیرم

مرا سیـنـه سپـر بر هـر بـلا می‌پـرورد لـیلا

وجــودم را بـرای کـربـلا مـی‌پـرورد لـیـلا

مرا روز ولادت روز عاشوراست می‌دانم          تنم چون برگ گل در دامن صحراست می‌دانم

رُخم از پشت ابر خون، جهان آراست می‌دانم          حسابم با خدا در محشر کبری ست می‌دانم

خـدایم از برای بـذل جـان آراست می‌دانم          سرم آن روز روی دامن زهراست می‌دانم

رسول الله می‌گیرد به موج خون در آغوشم

ز دست او به مـیـدان شهـادت آب مـی‌نـوشم

تو در گهواره مست جام ایثاری علی اکبر          تو از دوران شیری شیرِ پیکاری علی اکبر

تو نـور عـین عـین اللهِ داداری عـلی اکبر          تو خود از کوثر توحید سرشاری علی اکبر

تو جا در قلب ثاراللّهیان داری علی اکبر          تو ابن الثّـاره، ثـارالله را یاری عـلی اکبر

بهشت عارفان مهر و جحـیم کافران خشمت

نگـاه عمه‌ات بر رخ دل عـبّاس در چـشـمت

تو بر نسل جوان تا صبح محشر رهبری داری          تو چون عبّاس بر خیل شهیدان برتری داری

تو بر آل نبی بعد از امامان سروری داری          تو خُلق و خوی و روی و منطقِ پیغمبری داری

تو دست و بازو و تیغ و توان حیدری داری          تو در هر زخم تن یک آیت روشنگری داری

ولی اللّهـی و چـشـم و چـراغ حجّـت الـلّهـی

نه «میثم» را که خلق عالمی را مشعلِ راهی

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم  به دلیل ایراد در وزن مصرع دوم بیت و همچنین جهت رعایت بیشتر شأن حضرت زینب سلام الله علیها بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

بهشت عارفان مهر و جحیم کافران خشمت          نگاه زیـنب بر رخ دل عـبّاس در چـشمت